نویسنده: حسن بلخارى (1)




 

چکیده

فرش از جمله مهم ترین نمادهاى ذوق، هنر و روح زیبایى جامعه ى ایرانى است. نقوش انتزاعى و بس دلرباى آن، از دید مفسران و اندیشمندان سنت گراى شرقى، صرفا نقش و نگارى رنگین در پر کردن فضایى خالى نیست، بلکه هر خط و رنگ آن در هر پیچش و چرخشى، نمادى از معانى و مفاهیم مکنون جهان بینى انسان شرقى و به ویژه ایرانى است.

کلیدواژه :

فرش، نقوش انتزاعى، نمادهاى ذوق ایرانى.

مقدمه

فرش از مهم ترین جلوه هاى هنرى این مرز و بوم است؛ آیینه اى تمام نما از فن، ذوق، احساس و جهان بینى انسان ایرانى، و گرچه کارکرد ویژه اش، آن را به زیر پا گسترانیده، اما نقش و نگار و نیز فن بس متعالى و جمیل اش، آن را شأن و مکانتى بخشیده که در صدر برجسته ترین نمادهاى ذوق و هویت انسان ایرانى، مقام گرفته است.
سنت گرایان که عالمان تأویل اندیشه، ادب، ذوق و هنر انسان سنت گراى شرقى و به ویژه اسلامى - ایرانى اند، همچنان که درباره ى بطن و باطن مهم ترین ابعاد هنر و معمارى اسلامى آراى جالبى بیان کرده اند، درباره ى فرش نیز نکاتى تأویلى ارائه کرده اند که در ذیل به مهم ترین وجوه آن اشاره خواهیم کرد، اما پیش از آن تعریف لغوى فرش که خود مدخل مهمى براى تبیین تأویلى آن در ذهن و زبان سنت گرایان است، ضرورت تام دارد.

تعریف

چنان که مى دانیم، فرش یک لغت عربى است و در قاموس این زبان به معناى بسط و گسترش است. راغب اصفهانى در المفردات فى غریب القرآن، فرش را «بسط الثیاب» تعریف کرده که به معناى گسترانیدن و بسط است (اصفهانى، المفردات...) به عنوان مثال، در آیه ى شریفه ى «وَ الْأَرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ‌» (ذاریات، 48) مفهوم آیه بیانگر گسترانیدن زمین است؛ همچنین در آیه «الذى جعل لکم الارض فراشا» همین معنا باز حضور دارد: «خداوندى که براى شما زمین را گسترانید». بنابراین، مفهوم لغوى فرش گسترانیدن است و یکى از مصادیق بارز این گسترانیدن، زمین است، بنابراین، فرش با ارض نسبتى مى یابد که خود عاملى مهم در تفسیر تأویلى آن است.

نسبت میان فرش و ارض

تأویل مفهوم فرش را مى توان از نسبت آن با ارض و نیز جایگاه تأویلى ارض در حکمیت اسلامى دریافت ورنه در نگاه اول به عنوان یک لغت داراى هیچ معنا و مفهوم خاصى نیست. مفهوم گسترش که در بطن کلمه ى فرش جارى است، علت انتخاب آن براى چنین هنر گرانقدرى است، زیرا فرش آن اثرى است که گسترانیده مى شود.
سنت گرایان که در مقدمه ذکرى از آنان رفت، اندیشمندان و متفکرانى هستند که راه هاى مقابله با بحران هاى ناشى از مدرنیته و پست مدرن را بازگشت به سنت و اصالت هاى حقیقى زندگى انسانى مى دانند.
«آناندا کوماراسوآمى»(2)، رنه گنون(3)، فریتهوف شوئون(4)، هانرى کربن(5)، تیتوس بورکهارت(6)، دکتر سید حسین نصر، پروفسور ایزوتسو و برخى دیگر از متفکران و اندیشمندان معاصر را از جمله مهم ترین چهره هاى سنت گرایان مى دانند، ایده ى اصلى و اصیل سنت گرایان، احیاى سنت در معنا و مفهوم قدسى در تمامى ابعاد زندگى انسان است. این اندیشمندان، در تبیین و تحلیل پدیده ها اغلب روش تأویلى را به کار مى گیرند، شاید تنها شیوه و روشى که با جان و بطن سنت قرابت و خویشاوندى دارد. از دیدگاه آن ها هر شى ء خود مظهرى از مظاهر حق است، مظهریتى که در جان و بطن خود حقیقتى از حقایق الهیه را با خود دارد. راه ادراک این حقیقت که خود ادراک ماهیت آدمى نیز هست، تأویل است و تأویل رجعت به اول شى ء با ابزار ادراک شهودى و اشراقى است. از دیدگاه سنت گرایان گوهره ى وجودى عالم، وحدت است و نیز آیینه اى که حق در آن جلوه کرده است. مظهریت در خود نوعى اخفاء دارد که با تأویل افشاء مى شود بنابراین، تأویل طریق رجعت به حضرت حق است. در این شیوه، مظاهر عالم چنان که گفتیم جلوه هاى رخ «او»یند و چون به تأویل و تأمل نگریسته شوند از حقیقت خود که حقیقت اوست خبر مى دهند. در چنین نگرش و نظرى، صور عالم، فرم هاى ازلى(7) و به غایت نیکویى است که باز تکرار اصیل آن ها در صور هنرى و معمارى، نه تنها رمزگشایى از آن ها، که صنع منظرى براى تمرکز و توجه به اصل و بنیاد عالم است (نمونه ى آن را در ینتراها یا نقوش هندسى هندى مى توان یافت که عاملى براى تمرین تمرکز و مراقبه اند، یا در نقوش هندسى فوق العاده ى هنر و معمارى اسلامى).
فرش از دو منظر در این عرصه قابل تأمل است:
منظر اول، نسبت آن با ارض و نسبت ارض با وجه مادرى عالم و به عبارت دیگر، نقش قابلى آن است. در این منظر به ارض به عنوان وجه قابلى عالمى نگریسته مى شود که پذیراى صور و نقوش ازلى مکنون در بطن اسماء یا وجه ابوت عالم اند. از این معنا «ابن عربى» در فتوحات مکیه به کمال سخن گفته است (8) و البته مرجعى است معتبر براى نگاه متفاوت به ارض به عنوان گسترانیده اى که پذیراى صور ازلى عالم است. حال اگر زمین که چنین مرجعیت معنایى را در فرهنگ اسلامى داراست، در معنا هم معناى فرش باشد، پس مى توان از معناى زمین به مفهوم نقوش فرش رسید. گسترانیده بدون نقش بى معناست، همچنان که ارض فاقد صور ماهیت ندارد. نقوش فرش ماهیت معنا را روایت مى کنند همچنان که صور عالم وجود ناظمى قهار را گواهى مى دهند. نقش فرش همان نقش ارض است. با این تفاوت صورى که نقش ارض گستره اى عالمگیر دارد و نقش فرش در عرصه اى کوچک تر همان نقش ارض را در بیت و منزل به عهده مى گیرد تا علاوه براینکه از نیکویى و زیبایى عالم روایت مى کند، انسان ذکر را نیز به سیر انفس و آفاق فراخواند.
منظر دوم توجه به فرم فرش و نیز ساختار آن است که خود مى تواند وجهى سمبلیک و نمادین براى ساخت و صنع عالم باشد. از سنت گرایان تیتوس بورکهارت این معنا را در کتاب هنر اسلامى، زبان و بیان مورد توجه قرار داده است. بورکهارت، در تأکید بر جایگاه، اهمیت نقش فرش در تجلى و نمایش امور دینى، فرش را نمادى از یک واحد کل، واحد یکتا و نیز نمادى از تداوم یک هستى کلى مى داند. وى تارهاى پود را همچون صفات خدا مى داند که هستى عالم مبتنى بر آن هاست، و چنان چه این تارها از فرش بیرون کشیده شوند تمامى هستى همچون از هم پاشیدن فرشى، از هم مى پاشد. از دیدگاه او و دیگر سنت گرایان این حضور فیاض و لم یزلى صفات حق در عالم است که سبب برپایى آن مى شود. وى شاید متأثر از این اندیشه ى قرآنى که فرش را ارض مى داند آن را نمادى از افلاک مى داند: «اما بیشتر فرش هاى تمام عیار، شى ء خاصى را نمودار نمى سازد، بلکه افلاک را مى نماید. در برابر خویش فرشى داریم از اوشاک در آناتولى. این فرش داراى دو رنگ عمده ى سرخ شرابى و آبى نیلگون است و همه ى هنرنمایى آن با این دو رنگ نموده شده است. سرخ که رنگى فعال در زمینه است و نیلى که آرام است و ساکن و رنگى که مى پرد، در غنچه ها و گل ها به کار رفته است. بدین گونه زمینه ى چشمگیرتر نمودار شده و گل هاى آن هم جلوه اى خاص دارند. رنگ هاى دیگر این فرش در درجه ى دوم اهمیت قرار دارد. زرد زرین نقش اسلیمى را مى نماید و سفید در پیرامون گل هاى درشت کار شده که بدین گونه سراسر فرش درخشان جلوه مى کند. این گل ها از ستارگان هشت پر روییده اند که نقش ویژه ى بیشتر فرش هاى ترکى است و، در ضمن، هم به موازات هم کشیده شده و نیز موج هایى به سوى خود آن ها بر مى گردند. این نقش ها فضاى پهناور جهان را تا منتها حد امکان پیش چشم مى آورند و نیم تاج هاى مندرج در آن ها به سان به ثمر رسیدن این حرکت پرپیچ و خم است. گل ها، شبکه اى متمادى و مستمر مى سازند، که هر یک از آن ها از مرکزى مى روید - که بسیارى و پراکندگى مرکز در سراسر فرش از مضمون هاى اساسى اسلامى است. بعضى فرش هاى شهرى هستند با نقش هاى اصیل هندسى مانند فرش هاى ممالیک با رنگ سبز فیروزه اى. آراستگى آن ها دانه هاى برف با الماس را به خاطر مى آورند» (بورکهارت، هنر اسلامى، زبان و بیان).
این تعبیر و تأویل، جایگاه سمبلیک و نمادین فرش را در ذهن و زبان سنت گرایان به تصویر مى کشد. تعبیر و تأویلى که سنت گرایان نه تنها درباره ى فرش بلکه درباره ى تمامى شقوق هنر قدسى و نیز معمارى مقدس به کار مى برند تعبیر و تأویلى که کارکردى بنیادین نیز دارد: بازگردانیدن تکثر عالم به وجه وحدت آن.
منابع تحقیق
اصفهانى راغب (ابوالقاسم الحسین بن محمد معروف به راغب اصفهانى). المفردات فى غریب القرآن، نشر مرتضوى، تهران، 1373 ه ق.
بورکهارت، تیتوس، هنر اسلامى، زبان و بیان. ترجمه ى مسعود رجب نیا، نشر سروش، تهران، 1365.

پی نوشت ها :

1. عضو هیئت علمى فرهنگستان هنر.
2. Annanda Coomaraswamy.
3. Rene Gunon.
4. Schown.
5. Henry Corbin.
6. Titus Burckhardt.
7. چنان که افلاطون در رساله ى تیمائوس خود از آن ها سخن مى گوید.
8. گرچه در تمامى فرهنگ ها نشانه و نمادى دارد، همچون پوروشا (وجه فاعلى عالم) و پراکریتى (وجه قابلى و پذیرندگى عالم).

منبع مقاله :
مجموعه مقالات هم اندیشی هنر فرش (گردآورنده: خلیل دوردچی)